عکس های جشن تولد یکسالگی کیارش در 18 شهریور
درعصر روز شنبه 18 شهریورماه در یکی از آخرین روزهای تابستون گرم
ولی دریک هوای ابری و بارانی شیراز که به این روز حال و هوای پاییزی داده بود
در اتاق کوچولوی کیارش جون جشنی ساده و مختصر ومفید در یک محفل کوچک خانوادگی
برای یکمین سال تولد کیارش جان برگزار شد .
کیارش جان که هنوز معنای جشن تولد را متوجه نمی شد با تعجب به دوروبرش نگاه می کرد یکی از کارهایی که خوب انجام می داد این بود که با آهنگ تولد لحظاتی دست می زد و شادی می کرد و باعث هیجان و شادی حاضران می شد
کیارش جون می خواست کبریت رو از دست من بگیره
و اونو بکنه توی دهنش
دوباره میرفت سراغ کارد و بشقاب وکیک و اونا را بر می داشت
در اول برنامه هرکاری کردیم که کلاه تولد رو بزاریم رو سر کیارش نتونستیم و
بابابزرگ اردشیر هم هر کاری کرد نتونس کلاه تولد رو بزاره
رو سرش و کیارش زود اونو از روی سرش پرت میکرد
و به عنوان یه مزاحم و یه وسیله مازاد با هاش رفتار می کرد
و بند کلاه رو هم که خیلی ظریف بود برید
و به همین دلیل هم تا اخر نتونستیم کلاه سرش بذاریم
و کیارش تونس کلاه سر بابابزرگش بذاره
شمع تولد رو هم هرکاری کردیم فوت نکرد و عمو و بابابزرگ به جاش فوت میکردند و ما هم دوباره روشن میکردیم و هر چی هم که آموزش می دادیم ولی بازهم کیارش جون نتونس انجام بده و فقط عشقش به دهن بردن کبریت بود و بس
پس از گرفتن عکس یادگاری با بابابزرگ و مامان بزرگها و بابا و عمو و خودم ،
باباجون کیارش کادوی تولدش رو که یه سه چرخه سرخ رنگ وشیک بود رو بهش هدیه داد
و کیارش جون که نمی تونس سوارش بشه
یه کمی رفت بالا ولی زود خسته شد و اومد پایین
پس از اون مراسم کیک بران انجام شد و کیارش با کمک من با چاقو کیک رو برش زد
ولی می خواست خودش به تنهایی انجام بده و دست منو پس می زد
و گریه می کرد و نمی ذاشت که کیک رو ببرم
ولی با هر زحمتی که بود کیک رو بریدم و کیارش هم دستش رو کرد
توی کیک و دستش رو لیس زد و کمی از کیک رو هم که خامه داشت خورد
و حسابی خودش رو کیکی کرد
پس از پایان جشن کیک ها تقسیم شد و مراسم کیک خورون برگزار شد
و بابابزرگ عبدعلی و دایی مهدی هم چند ساعت بعد اومدن
و خودشونو به کیک خورون رسوندن
پس از پایان جشن هم مراسم کوتاه کردن موی کیارش برگزار شد
و موی کیارش را با ماشین شماره صفر کوتاه کردیم
و کیارش به صف کچل ها پیوست
از طرف بابا بزرگ عبدعلی ومامان بزرگ زینب ودایی مهدی وعمومهدی وجه نقد و از طرف بابابزرگ اردشیر و مامان بزرگ هم یه ژاکت بزرگ که از مشهد گرفته بودن ومناسب برا دو سه سالگیش بود بهش کادو دادن ما هم اونو تنش کردیم تا بزرگ شدن و رشدش رو در قالب این ژاکت با سال های بعد مقایسه کنیم